سلام
تقديم به شما
ممنون از مطالبي که در اختيارم گذاشتيد
شما به کلبه مجازي ام دعوت شديد
گفت دانايى که گرگى خيره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
... لاجرم جارى است پيکارى بزرگ
روز و شب مابين اين انسان و گرگ
زور بازو چاره اين گرگ نيست
صاحب انديشه داند چاره چيست
اى بسا انسان رنجور و پريش
سخت پيچيده گلوى گرگ خويش
اى بسا زور آفرين مردِ دلير
مانده در چنگال گرگ خود اسير
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پيدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنمايد، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگير
واى اگر اين گرگ گردد با تو پير
روز پيرى گرکه باشى همچو شير
ناتوانى در مصاف گرگ پير
اينکه مردم يکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اينکه انسان هست اين سان دردمند
گرگها فرمان روايى مىکنند
اين ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنايان همند
گرگها همراه و انسانها غريب
با که بايد گفت اين حال عجيب