سلام می دونم خیلی ضایع است که بعده این همه وقت اومد م حتی شما ها می گین چه آدم پر رویی!!!!!!!
اما این دفعه فقط یه شعر آوردم درد دل اسیدی بخونین بسوزین برا خودتون لا اقل به فکر راه چاره با شین....
ای جماعت، چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و کمالاتتون
گردنتون پیش کسی خمنشه
از سربنده، سایهتون کمنشه
راز و نیاز و بندگیتون درست
حساب کتاب زندگیتون درست
بنده میشم غلام دربستتون
پیش کسی دراز نشه دستتون
از لبتون خنده فراری نشه
خدا نکرده، اشکی جاری نشه
باز، یه هوا دلم گرفته امروز
جون شما، دلم گرفته امروز
راست و حسینیش، نمیدونم چرا
بینی و بینیش، نمیدونم چرا
خلافامون از سراختلاف نیست
خلاف خلافه، توش خطا خلاف نیست
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمیدن، مثل قدیما، دوستا
شاپرکها به نیش مجهز شدن
غریب گزا هم آشناگز شدن
تنگ غروب، که شهر پرشد از «رپ»
ما موندیم و یه کوچه علی چپ
خورشیده مینشست که ما پاشدیم
رفتیم و گم شدیم و پیدا شدیم
رفتیم و چرخی دور میدون زدیم
ماه که در اومد، به بیابون زدیم
آخ که بیابون چه شبایی داره
شب تو بیابون چه صفایی داره
شب تو بیابون خدا بساط کن
اون جا بشین با خودت اختلاط کن
دل که نلرزه، جز یه مشت گل نیست
دلی که توش غصه نباشه، دل نیست
این در و اون در زدناش قشنگه
به سیم آخر زدناش قشنگه
دلم گرفته بود وغصه داشتم
منم براش سنگ تموم گذاشتم
نصفه شبی،به کوه تکیه کردم
نشستم و تا صبح گریه کردم
سجل و مدرک نمیخواد که گریه
دستک و دنبک نمیخواد که گریه
رولبمون همیشه خنده پیداست
میخندیم،اما دلمون کربلاست
ساعت الان حدود چهار و نیمه
غصه نخور دادش، خدا کریمه
شعرم اگه سست و شکسته بسته است
سرزنشم نکن، دلم شکسته است
آدم دلشکسته، بش خرج نیست
شعر شکسته بسته، بش خرج نست
جیکجیک مستونم که بود برادر
فکر زمستونم نبود برادر
تا که میفته دندونهای شیری
روی سرت میشینه برف پیری
کمیسیون مرگ میشه تشکیل
درو میشن بزرگترای فامیل
از جمع بچهها، بیرون باید رفت
مجلس ختم این و اون باید رفت
یه دفعه، همکلاسیها پیر میشن
همبازیها پیر و زمینگیر میشن
الک دولک، الاکلنگ و تیشه
تو ذهن آدما عتیقه میشه
لیلی و گرگم به هوا، دریغا
قایم باشک تو کوچهها، دریغا
رمق نمونده تا بریم صبح زود
پیاده تا امامزاده داود
بیحرمتی با معرفت درافتاد
یه باره نسل لوطیها ورافتاد
توی تنور خونهها کلوچه
بوی پیاز داغ توی کوچه
چطور شد؟ تموم شد، کجا رفت؟
مثل پرنده پر زد و هوا رفت
سرزده آفتاب از پشت بوم
ما موندیم و یه قصه ناتموم
بازم همون دوره بیسواتی
قربون اون حرفای عشق لاتی
قربون اون «مخلصتم، فداتم»
قربون اون «من خاک زیرپاتم»
قربون اون حافظ روی تاقچه
قربون حسن یوسف تو باغچه
قربون مردمی که مردم بودن
اهل صفا، اهل تبسم بودن
قربون اون دوره تردماغی
قربون اون تصنیف کوچهباغی
قربون دورهای که خوشبینی بود
تار سبیلها چک تضمینی بود
مردای ناب و اهل دل نداره
شهری که بوی کاهگل نداره
بوی خوش کباب و نون سنگک
عطر اقاقیا و یاس و پیچک
بوی گلاب و بوی دود اسفند
جمع قشنگ اشک شوق و لبخند
بوی خیار تازه،توی ایوون
تو سفرهای پر از پنیر و ریحون
بوی سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه، رقص هندوونه
بوی خوش کتابهای کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی
قدم زدن تو مرز خواب و رؤیا
خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا!
آی جماعت، چطوره احوالتون؟
چی مونده از صفای پارسالتون؟
نگین فلانی از لطیفه خسته است
خداگواهه من دلم شکسته است
با خنده شماس که جون میگیرم
برای تکتک شما میمیرم
حتی اگه فقیر و بیپول باشید
دلم میخواد که شاد و شنگول باشید
خونههاتون چرا خوشآب و رنگ نیست؟
چیشده؟ خندهتون چرا قشنگ نیست؟
حرفهای گریهدار نمیپسندین؟
میخواین یه جوک بگم کمی بخندین؟
خوشا به حال اون که تو محلهش
هوای عاشقی زده به کلهش
کسی که قلبش اتصالی داره
میدونه عاشقی چه حالی داره
با این که سخته، بازدلنشینه
«تپش، تپش، وایاز تپش» همینه
رد وبدل که شد نگاه اول
بیرون میاد از سینه آه اول
دل میگه هرچیبش بگی فوتینا
خواب و خوراک و زندگی فوتینا
عاشق شدن شیدایی داره والا
«خاطرخواهی رسوایی داره» والا
وقتی طرف توکوچه پیدا میشه
توی دلت یه باره غوغا میشه
آرزوهات خیلی دورن انگاری
توی دلت، رخت میشون انگاری
صدای قلبت اون قدر بلنده
که دلبرت میشنوه و میخنده
دین و مرام و اعتقادت میره
اون که میخواستی بگی، یادت میره
میخوای بگی: «فدات بشم الهی»
میگی که: «خیلی مونده تا سهراهی؟»
میخوای بگی: «عاشقتم عزیزم»
میگی که: «من عاعاعاعا، چیچیزم!»
میخوای بگی: «بیام به خواستگاری؟»
میگی: «هوای خوبی داره ساری»
کوزه ضربه دیده بیترک نیست
حال طرف هم از تو بهترک نیست
میخواد بگه، «برات میمیرم اصغر!»
میگه «تمنا میکنم برادر!»
میخواد بگه: «بیا به خواستگاریم»
میگه که: «ما پلاک شصت وچاریم»
اول عشق و عاشقی نگاهه
نگاه مثل آب زیرکاهه
بین شماها عشقو میشه فهمید
از تونگاها، عشقو میشه فهمید
عشق، اخوی، آتیش زیردیگه
نگاه آدم که دروغ نمیگه
نگاه میگه: «عاشقتم به مولا
به قلب من خوشاومدی،بفرما»
حضور حضرت منیژه خاتون
چطوره حال بچه گربههاتون؟
برای اون دهان و چشم و ابرو
همیشه بنده بودهام دعاگو
زبس که رفته عشق، توی قلبم
نوشتم اسمتونو روی قلبم
خداگواهه تا شما نیایین
از تو گلوم، غذا نمیره پایین
شباهمهش یادشما میکنم
میرم به آسمون نیگا میکنم
شما رومثل ماه میکشم هی
شباهمیشه آه میکشم هی
کسی خبر نداره از قضایا
نه جیجی و نه مامی و نه پاپا
به جای ماریاکری و گوگوش
نوا رگریهدار میکنم گوش
«قشنگترین پیرهنتو تنت کن
تاج سرسروری تو سرت کن
چشماتو مست کن همهجا رو بشکن
الا دل ساده و عاشق من...»
دلم میخواد که از سرمحبت
به عشق من بدین جواب مثبت
بگین بله وگرنه دلگیر میشم
تو زندگی دچار تأخیر میشم
اگرجواب نه بیاد تو نامهت
خلاصه قهر، قهر تا قیامت!
فدای اون که نه نمیگه میشم
عاشق یک دختر دیگه میشم
تو بیلیاقتی اگر بگی نه
اند حماقتی اگر بگی نه
ببین تو آینه، آاخه این چه ریخته؟
مثل تو صدتا توی کوچه ریخته!
تو خانمی؟ تو خوشگلی؟ چه حرفا...
حرف زیادنزن، برو بینیم باااا...
بشین عزیز، پرت و پلا نگو مرد!
این مدلی نمیشه عاشقی کرد
تو هر دلی یه عشق، موندگاره
آدم که بیشتر از یه دل نداره
... درسته،دیگه توی شهر ما نیست
دلی که مثل کاروانسرا نیست
بازم همون دلای بچگیمون
دلای باصفای بچگیمون
یه چیز میگم، ایشالا دلخور نشین:
«قربون اون دلایتکسرنشین!»
این روزا عمر عاشقی دوروزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته، روی میز من، یه پوشه
که اسم عشقهای بنده توشه
زری، پری،سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دولیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوهای و پرکلاغی ...
هزار خانمند توی این لیست
با عدهای که اسمشون یادم نیست!
گذشت دورهای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
میرسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین میره میشینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجتآباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
تو کوچه،غوغا میکنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!
نگاه عاشقانه بیفروغه
اگر میگن: «عاشقتم»، دروغه
تو کوچههای غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه؟
کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوب آب، گریه کردن؟
دلای بیافاده یادش به خیر
دخترکای ساده یادش به خیر
من از رکود عشق در خروشم
اگر دروغ میگم، بزن تو گوشم
تو قلب هیشکی عشق بیریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدمانیست
کشته دلبرند وارتباطش
فقط برای برخی از نکاطش!
پرنده پر، کلاغه پر، صفا پر
صداقت، از وجود آدما، پر
دلا، قسم بخور، اگر که مردی
که دیگه گرد عاشقی نگردی
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه، ما نخواستیم داداش
حال کذایی به شما ارزونی
عشقریایی به شما ارزونی
زدم تو خال تون دوباره، آخجان!
حسابی حال تون گرفته شد، هان؟!
اینا که من میگم همهش شعاره
عشق و محبت شاخ و دم نداره
مهم فقط نحوه ارتباطه
اینه که این قدر سرش بساطه
ناز و ادا همیشه بوده جونم
حجب و حیا همیشه بوده جونم
آدمو تو فکر خیال گذاشتن
وقت قرار، آدمو قال گذاشتن
وعده این که: «من زن تو میشم،
وصله چاک پیرهن تو میشم».
حرفای داغ و پخته و تنوری
چه از طریق نامه یا حضوری
همیشه بوده توی عشق، حاضر
همینه دیگه خب به قول شاعر:
«با اون همه قد و بالاتو قربون
با اون همه قول و قرار وپیمون
که با من غمزده داشتی، رفتی»
تو کوچه تون بازمنو کاشتی، رفتی!
چقدر، مونده بیحساب و کتاب
نامه لاکتاب مون بیجواب
چقدر وعدههای بیسرانجام
چقدر توی کوچه، عرض اندام
چقدر حرفهای عاشقانه
چقدر آه و ناله شبانه
چقدر گریههای توی پستو
چقدر وصف خط و خال و ابرو
چقدر دزدکی سرک کشیدن
چقدر فحش و ناسزا شنیدن!
چقدر خوابهای، خوب و شیرین
چقدر، بعدخواب، ناله – نفرین!
خلاصه، عشق و عاشقی همینهاست
اما تو تعریفش همیشه دعواست
اگر دلت تپید و لایق شدی
عزیز من، بدون که عاشق شدی!
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دلشکسته
قربون اون دستای پینهبسته
مردای ده، مردای کاه و گندم
مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت کوه، مثل خورشید
تودلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و کمنظیر و کمیاب
کیسه چپقها به پرشالشون
لشکر بچهها به دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه براق
قلیونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا میشن از رختخواب
یکسره روپان تا غروب آفتاب
چارتای رستمند به قدوقامت
هیکلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غیرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روکلاشون
کلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بیریا
مردای نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنه بیدلیل
مردای سرشکسته زن ذلیل
مردای دکترای حل جدول
مردای نقنقوی لوس تنبل
لعنت و نفرین میکنند به جاده
اگر برن چار تا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافهکاری
توی رگاشون میکشه تنوره
تریگلیسیرید و قند و اوره
انگار آتیش گرفته ترمههاشون
همیشه تو همه سگرمههاشون
به زیردست، ترشی و عبوسی
به منشی اداره چاپلوسی
برای جستن از مظان شکها
دایرهالمعارف کلکها
بچه به دنیا میآرن با نذور
اغلبشون یه دونه اونهم به زور
پیش هم از عاطفه دم میزنن
پشت سر اما واسه هم میزنن
اینجا فقط مهم مقام و پسته
مردای شهری کارشون درسته
مشتی حسن، حال شما چطوره؟
حالت امسال شما چطوره؟
مشتی حسن کافر و دهری شدی
اومدی از دهات و شهری شدی
این چیه پاته؟ آخه گیوههات کوش؟
کی گفته دمپایی صندل بپوش؟
ای شده از قاطر خود منصرف
نمره پیکان تو، تهران - الف
شد بدل از باغ و زمین سرکشی
شغل شریفت به مسافرکشی
گله رو که«هی» میزدی، یادته؟
کوه و کمرنی میزدی، یادته؟
یادته اون سال که با مشتی شعبون
ماه صفر، راهی شدین خراسون
یادت میاد «ربابه»، دستش درست،
کنار چشمه، رختها تو میشست
یادته دستاتو حنا میذاشتی
شب که میشد، درها رو وا میذاشتی
تو دهتون، سرقت و دزدی نبود
کار واسه همسایه، مزدی نبود
قبل شما، جنهای طفل معصوم
صبح سحر، جمع میشدن تو حموم
لنگ و قطیفه توی بقچههاشون
نگاه آدما به سم پاشون!
]اصالتاً جنای ناموسپرست
به هیچ خانمی، نمیزدن دست
نه زن، سحر، بیرون خونه میرفت
نه جن به حموم زنونه میرفت
جن واسه خانمها یه جور خیال بود
اونم که تازه، جن نبود و «آل» بود![
مشدی حسن چای و سماورت کو؟
سینی با قالی و گلپرت کو؟
ای به فدای ریخت و شکل و تیپت
بوی چپق نمیده عطر پیپت
مشدی حسن، قربون میز و فایلت
قربون زنگ گوشی موبایلت
اون که دهاتی و نجیبه، مشدی
میون شهریا غریبه، مشدی
چقدر خوبه چله زمستون
سنبلطیب و کاسنی و سهپستون
کنج اتاق، یه جای خلوت و دنج
شربت نعنا و بهارنارنج
کرسی و چای نبات و هورتش خوبه
خارش و خمیازه و چرتش خوبه
عطر چلو که از خونه در میرفت
تا هف تا کوچه اون طرفتر میرفت
شیطونه وقتی رخنه تو دل میکرد
بوی غذا روزه رو باطل میکرد
اون زمونا که نقل تربیت بود
آدمکشی یه جور معصیت بود
کسی، کسی رو سرسری نمیکشت
به خاطر دری وری نمیکشت
معنی نداره توی عصر «سیدی»
بزرگ و کوچیکی و ریشسفیدی
پدر با ترس و لرز و با احتیاط
میکشه سیگارشو کنج حیاط
پسر که بیشراب، تب میکنه
بدون ترس و لرز،«حب» میکنه
مادره با خفت و خونهداری
میسازه اما دختره فراری
اگر دیدی دختره دست تکون داد
یه وقت بهت در باغ سبز نشون داد
بپا یه وقتی دست و پات شل نشه؟
پنالتیش از صدقدمی گل نشه؟
فتنه و دعوا سرنونه مشدی
دوره آخرالزمونه مشدی...
مشدی حسن، مرد سیاسی شدی
اهل اصول دیپلماسی شدی
سیورساتت شده بحث و تفسیر
نقل و نباتت شده بحث و تفسیر
با تقی و امیر و سام و خسرو
تو تاکسی و تو ایستگاه مترو
تو هرکجا آدم زندهای هست
یا محفل کسلکنندهای هست
بد به حفاظت و حراست میگی
لم میدی و نقل سیاست میگی
سیات خارجه و داخله
حکومت مدینه فاضله
نظم نوین و چالش رواندا
مخالفان دولت اوگاندا
روابط جدید مصر و سودان
کنارهگیری امیرعمان
نرفتهای هنوز تا ورامین
کنایه میزنی به چین و ماچین
با چشم بسته، تیر درمیکنی
توهر چی اظهارنظر میکنی
از مد و سایز کفش آلندلون
تا به گشادی شکاف ازن
هرچی که چشمت دید و خواست،میشی
یه روز «چپ»، یه روز «راست» میشی
یه روز مشتت روهوا میبری
برای لغو حکم آقاجری
یه روز میگی که «والا این کافره
د یالا زودتر بکشیدش، بره»
یه روز فکر جنگ با جهانی
یه روز اهل بحث و گفتمانی
عینهو رنگ چشم آبجی اقدس
حزب و گروه تو نشد مشخص!
در پایان هم براتون فایل تصویری این شعر رو البته به صدای شاعر و ناقص تر از این گداشتم برین برزین تو مبایلتون حالشو ببرین
از این به بعد برای هر پست یه فایل صوتی هم حد اقل مهمان ما هستید اگر خوشتون اومد بگین حتما ادامه بدم
یا علی http://www.easyul.com/dl/4034/mashdi hasan.3gp.html