قافله چون به کربلا پا گذاشت
حسین مرکبش قدم بر نداشت
حسین فرمود که اینجا کجاست؟
یکی بگفت و این زمین کربلاست
آه کشید وگفت کرب و بلا
پناه می برم از ان بر خدا
در این زمین سرو قد اکبرم
به خون تپد پیش دو چشم ترم
در این زمین به حلق طفل صغیر
بوسه زدهسه شعبه مسموم تیر
در این زمینزینب خونین جگر
به روی تل دست گذارد به سر
پیکر قاسم پسر مجتبی
زیر سم اسب شود طوطیا
در این زمین زینب داغدیده
بوسه زند بر گلوی بریده
در این زمین دو دست عباس من
جدا شود کنار علقم ز تن
در این زمین سه ساله دختر من
سیلی و کعب نی خورد بر من.
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله انبیاء زدند
نوبت به اولیاء که رسید اسمان تپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
وان در که جبرئیل امین بود محرمش اهل ستم به سینه خیر النساء زدند
پس اتشی که ز اختر الماس ریزه ها افروختند و بر حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود کندند از ندینه و در کربلا زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده یود فریاد بر در حرم کبریا زدند.
ماه عزا امد و ماه ماتم .
دوباره سال نو قمری امد و شاید کسی به ذهنش نیامده باشد که یک سال از عمر من(من نوعی) گذشت .
بیایید امسال که در مجالس عزا شرکت می کنیم با حضرت ابا عبدالله عهد ببندیم که شیعه کامل او باشیم.