سال 84 بود (اگه اشتباه نکنم)
تو کافی نت با مقوله جدیدی به نام وبلاگ آشنا شدم.
یه وبلاگ ساختم تو بلاگفا
بعد یه مدت حذفش کردم
یه وبلاگ ساختم تو پرسین بلاگ
و هم چنین میهن بلاگ و بلاگ اسکای و بعضی دیگه
یه نفر بهم گفت وبلاگستان پارسی بلاگ رو میشناسی ؟
گفتم نه در محل آردس مرور گر اینترنت اینو تایپ کردم:WWW.PARSIBLOG.COM
نمیدونستم چی میشه و به کجا میرسه یه وبلاگ ساختم . خوشم اومد امکاناتی داشت .امکانات وبی داشت . با آشنایی بیشتر با امکانات این وبلاگستان . کم کم جول و پلاسم رو در وبلاگشتانهای فوق الذکر جمع کردم بعضی هاشون رو حتی حذف کردم . و اقامت دائم گرفتم تو پارسی بلاگ.
ازدواج کردم .
با دایل آپ می اومدم تو پارسی بلاگ.
اینترنت پرسرعت خریدم . بازم میاومدم تو پارسی بلاگ . در همین حین .....
.
.
.
.
.
.
گفتن تالار گفتمان اومده تو بازار سایبر. تو پارسی بلاگ موندم.
گفتن جامعه مجازی اومده تو فضای سایبر . تو پارسی بلاگ موندم .
گفتن .............................................تو پارسی بلاگ موندم.
گفتن .............................................تو پارسی بلاگ موندم .
البته خدائیش پارسی بلاگ نه تنها از این مقوله ها عقب نیفتاد که پا به پای این محصولات جدید سایبری قدم بر میداشت . و به جرئت میتونم بگم در حد توان خودش حق مطلب رو ادا کرد.
هرچند بعضی چیزا رو بعضی وبلاگستانها دارند و لی پارسی بلاگ نداره ولی خیلی چیزها رو پارسی بلاگ داره که هیچ جا نداره.
یکی از این امانات ارزشمند پارسی بلاگ پیامرسانه که جامعه مجازی اهالی پارسی بلاگه .
اوائل عنایتی نداشتم به پیام رسان.
کم کم استفاده کردم .
خوشم اومد.
عادت کردم بهش .
معتادش شدم .
الان هم ......
یکی دوسال مدیر پارسی بلاگ در ایام غدیر مبلغی رو هدیه میدادن به اهالی پارسی بلاگ.
امسال شمسی (سال 90 ) خبری از یه چیز جدید با نام پارسی نامه می اومد .
(نوشته شده در حدود اواخر سال نود.)
این نوشته بنا بود تکمیل شود اما دیگر نیازی به تکمیلش نیست
(نوشته در روز 16 رمضان المبارک1433)
بسم الله الرحمن الرحیم
خورمان را دور نزنیم
امروز (یکشنبه 16رضمان1433) رفته بودم بیمارستان امام حسین علیه السلام در مشهد تا برای مادرم وقت دکتر بگیرم. بیمارستان امام حسین در مشهد بیمارستانی است که زیر نظر سپاه استان فعالیت میکند و از معدود بیمارستانهایی است که خیلی مسائل شرعی را به خوبی رعایت میکند.
یکی از چیزهایی که در این بیمارستان به خوبی رعایت میشود جدایی زن و مرد از همدیگر هست. و اتفاقا موضوع من هم راجع به همین تفکیک است. کار خوبی که در راستای تفکیک جنسیتی انجام داده اند اینه که حتی در قسمت پذیرش بیماران که ویزیت دریافت میکنند، قسمت برادران از قسمت خواهران جدا است. به دلیل اینکه برادر خانمم در این بیمارستان طبابت میکند گاهی برای تهیه ویزیت به این قسمت مراجعه میکنم. این مسئله را نیز در بیمارستانهای مختلف دیدهام. (همین تفکیک جنسیتی در پذیرش) اما امروز من به فکر مسئله ای افتادم که فهمیدم بیشتر این گونه بیمارستانها دچار خود دورزدن شده اند. یعنی خودشان را کلک میزنند و شاید این کار را نفهمیده هم انجام میدهند . این را من اینجا میگویم تا دست اندرکاران بزرگوار بیمارستان برای حل این مسئله هم راهی اندیشه کنند.
موضوع از اینجایی به ذهنم اومد که در دفعات مکرر مراجعه به این قسمت دیدم که گاهی درقسمت پذیرش خواهران متصدی پذیرش برادر است و گاهی در قسمت پذیرش برادران متصدی پذیرش خواهر است. البته همین اول باید گفت که این مسئله را باید مهندسی کرد وشما خواننده محترم و هم چینین بنده نویسنده حق ندارم که سریع آوای نچ نچ سر دهم و بگویم واسپاهاه.
اما آنچه باعث شد این مسئله را در وبلاگ بررسی کنم این بود که بنده به عنوان یک مراجعه کننده این تضاد فکری در ذهنم ایجاد شده است. با این سوال که اگر این تفکیک برای این است که کمترین ارتباط بین دو جنسیت مذکور برقرار شود، به ضمیمه اینکه بارها در همین بیمارستان و در قسمت پذیرش دیدهام که مرد برای انجام امور پذیرشی برادران و هم چنین زن برای انجام امور پذیرشی خواهران به اندازه کفایت هست؛ پس چرا این مسئله گاهی رعایت نمیشود؟ (این گاهی را من نوشتهام از باب احترام و الا...)
پ.ن: به بیمارستان زنگ میزنم و سعی میکنم به مدیر بیمارستان و یا یکی از مسئولین آدرس این نوشته رو بدهم. تا امید باشد این تذکر به حد عمل برسد.
دوستانی که نمیدونن، بدونن که ما طی یک ماه گذشته یک تغییر منزل داشتیم. همین جا جاداره یه دعا کنم که دوستان آمین بلند بگن، خدایا هیچ کس رو گرفتار اسباب کشی نکن.
آمین(عجب صداتون بلند بود)
در محله جدیدمون الحمد لله کلیه ما یحتاج اولیه زندگی موجوده و ما خیلی راحت به هرچیزی که بخوایم دسترسی داریم. از شیر و ماست و میوه و سبزی بگیر (البته اگه پولی برای خریدش باشه.) تا عرقیات و آپاراتی و لوله کشی و ... . از همه اینها مهمتر جیزیه که یادم رفت بگم وجود یک مسجد زیبا و قشنگ و تقریبا کارا است با یک عدد پایگاه بسیج و فکر کنم کانون فرهنگی که هر سه وعده نماز درش برگزار میشه.
یکی از چیزهایی که تو محله ما هست، وجود یک مغازه خشکشویی است. خب بعضی وقتها هم من مجبور میشم لباسهامو بدم به خشکشویی. (شما بخونین همیشه.) چند روز پیش برای اولین بار رفتم تو این مغازه و یک عدد قبا و عبای خودمو دادم به مغازهدار جوانی که با صدای من از چرتش پرید و بعد سلام و احوال پرسی و پرسیدن اسمم، لباسها رو تحویل گرفت و من هم رفتم.
امروز رفتم لباسهامو از خشکشویی بگیرم. وقتی وارد مغازه کوچیکش شدم غیر از اینکه به دلیل سقف کوچک مغازه عمامه ام به لباسهای آویزان بالای سرم میخورد و غیر از اینکه صدای زننده موسیقی صد درصد حرامی که پخش میشد گوشم رو می آزرد،باز هم مغازهدار جوان خواب بود و با صدای سلام من از خواب برخواست.
وقتی جوان مغازه دار که از بیحالی و کسل بودنش میشد حدس زد که روزه داره رو در حال خواب دیدم همانطور که با هدایت چشمم به وسیله گوش دنبال منبع صدای ناهنجار موسیقی بودم. چشمم به گوشی تلفن همراه مغازه دار افتاد که توی دستش روی سینه اش قرار گرفته بود.
دیگر بماند که من تصمیم گرفتم به این مغازه مراجعه نکنم برای شست وشوی لباسهام و اینکه بعد رفتن به خانه دیدیم که نه عبا و نه قبا را در عین گرانتر بودن حق الزحمه اش خوب هم نشسته. مطالبی که به ذهنم امد برای روزه داری این جوان عزیز که گوشزد خودم و شما میکنم.
1- نبی الله فرموده: نومکم فیه عباده خوابیدن در این ماه عبادت است که این عزیز با موسیقی تباهش کرده بود.
2- انفاسکم فیه تسبیح نفسی که همراه با موسیقی باشد در این ماه حکم تسبیح هم میتواند داشته باشد؟
3- از همه اینها بگذریم این برادر عزیز که از روی غفلت به این اشتباه افتاده بود. نمیدانست این حدیث فاطمه زهرا سلام الله علیهارا که مایصنع الصائم بِصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه. روزه داری که نتواند ورودیهای گوش و چشم و خروجیهای زبان و جوارحش را نگه داری کند از روزه اش چه نصیبی برده؟
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و جنبنا عما لا تحب و لا ترضی