از 20 اسفند پیگیر بودم که برم مناطق جنگی جنوب کشور
سه سفر رفتم که آخرین سفرش 6 یا 7 سال پیش بوده است .
نشد که نشد که نشد که نشد
تا دیشب که پیام زدم به مسئولمون تو گروه تفحص سیره (جای جدیدی که بعد از مجمع شهید چمران مشغول شدم)گفتم تو دفتر هستی بیام اونجا ؟. جواب داد من اهوازم .
یهو دلم ریخت گفتم نگاه کن امسال هم تموم شد و من راهی نشدم و خیلی دلم گرفت .
تو پیامرسان شکایه نوشتم که درسته من گنه کارم و کثیف امما شما شهدا رشته تخصصیتون اینه که آدما رو تمیز کنیدو پاک کنید و بسازید و یه شبه راهیش کنین صد سال ....
گذشت و خبری نشد ....................
امروزظهر (دوشنبه 7 فروردین)یه رباعی به ذهنم اومد از امام رضا که
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد .
بدون واسطه دم از احد نخواهد زد .
گدای کوی رضا شو که این امام رئوف
به دامن احدی دست رد نخواهد زد.
در حین نوشتن این رباعی به ذهنم اومد که برم حرم امام رضا و از امام طلب کنم که منو راهی کنند .
.
.
.
.
.
.
.
هنوز دو ساعت نشده بود که بهم زنگ زدن یه کاروان روحانی می خوان می تونی براشون بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قند تو دلم آب شد .
:حاضرم کیباید بریم ؟
:فردا عازمند.
میتونم برم .
:پس من شمارتو میدم بهشون بهت زنگ بزنن .
تماس قطع شد نمی دونستم چه کار باید بکنم
از طرفی مطمئن صد در صد نبودم و از طرفی هم از آقا خواسته بودم .
ده دقیقه بعد
زنگ موبایل به صدا در آمد .
شماره ناشناس
الو سلام
سلام من ... هستم شمارتونو حاج آقای ... دادن برای راهیان
در خدمتم یاعلی
. یه سری صحبتهایی که با خانواده میارم یا نه و ... غیره که تلفن رو قطع کردم .
اونجا یه لحظه به ذهنم خطور کرد که چرا راهی شدی ؟؟؟؟؟؟
به این دلیل .
.
.
.
.
گدای کوی رضا شو که این امام رئوف به سینه احدی دست رد نخحواهد زد .
....
دعا گوتون هستم .
قطعا بدونید به یاد خیلیاتون هستم
خصوصا یه نفر که فکر کنم هنوز ازمن دلخورن اونم خانم شقایق بانو هستند . ودر همین حا ازشون درخواست عفو دارم .