از نوشتم می فهمید که خیلی خسته ام
خیلی مطلب تو ذهنم دارم ،یه خواب از قائدنا الاعظم سید علی خامنه ای دیدم می خواستم بنویسم
یه نامه به آقای ده نمکی نوشتم که چون خود ایشون تو وبلاگشون انتشار دادن می خوام براتون بذارم و ادامه اش رو هم می خوام تو همین وبلاگ بنویسم
اما کو حال
کو همت چه برسه به منضاعفش
کو حال کار چه برسه به این که به دو برابر قانع نشویم
اره امسال نامش اینه :همت مضاعف و کار مضاعف
به مناسبت امسال یه رباعی گذاشتم تو پیام رسان پارسی بلاگ اما اینجا گذاشتنش هم بی لطف نیست
ما پیام عید رهبر را چو مصحف می کنیم
مثل دستورالعمل همواره مصرف می کنیم
کوری چشم سران فتنه و بیگانگان
چشم آقا کار وهمت را مضاعف می کنیم.
انصافا نام گذاری امسال آقا خیلی به دلم چسبید
از چیزای دیگه ای که می خواستم براتون پست کنم دیدار امسالمون با آقا بود که اونم به دلائل وجود مشکلات بیان شده نشد
البته متن دست نویس این مطالب حاضره یا نیمه تمام اما یک دوستی داشتیم که برامون قرار بود تایپ کنه که از موسسه مون رفت دیگه الان کسی رو نداریم. تا خدا برامون یک نفر جفت و جور کنه
کم کم خودم سعی می کنم بنویسم اما اینقدر مطلب نا نوشته اسلامی می بینم که حتی جرات نزدیک شدن به نوشتن ر ا هم نمیکنم البته دست تنهایی مهم تر از همه این مسائل و مشکلاته که اگه کسی باشه برام تایپ کنه خیلیش حل میشه .
اگه دوست داشتین ناممو برای آقای ده نمکی بخونید برید تو وبلاگشون مطلب پست عاقلان دانند که براتون آدرسشو گذاشتم صفحه سوم نظرات اونجا بخونید چند نفری خوندن بدشون نیومده شما هم بخونید شاید بد نباشه
البته نظراتتون رو اینجا برام بگید ممنون
خب دیگه چی بگم آهان فهمیدم که از دری وری هام فهمیدید چه حال بدی دارم
کارم رو زیاد کردم سرمو شلوغ کردم اما بی فائده (نه دینی نه دنیای نه آخرتی هیچی دست گیرم نیست که مصداق خسر الدنیا و الاخرة میشم)
با چند تا خانم سرو کارمون افتاده که چون مطالبم رو می خونن نمی تونم چیزی بگم فقط از یکیشون میگم که بعد از یک ماه که به عنوان مدیر یک جایی انتخابش کردیم و کلی براش کلاس گذاشتیم تازه امروز بهم میگه نمی دونم من چه کاره ام؟؟!!؟؟!!؟؟!!؟؟!؟!؟!؟!؟!؟ قابل به ذکره که ایشون مهم ترینو اصلی ترین اون خانما هستند تو موضوع مطروحه بقیه درکناره در خدمتشون هستیم.
البته انصاف رو بخوام رعایت کنم حقیقتا همشون بزرگوار و شریف هستند منتها هنوز به کار ما آشنا نشدند.
البته یکیشون هم به ما گیر داده که چرا تو وبلاگت پر از غلط انشائیه که مجبورم از این به بعد بهتر بنویسم و بیشتر دقت کنم
چه کنیم خانمن و ریز بین و دقیق .
در کل باز هم اذعان می کنم که بزرگوارند و شریف .
خب بگذریم .از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است .هر چند که متن داره کم کم طولانی میشه اما حالا که دارم می نویسم بذارید بنویسم دیگه
بله یه خوابی دیدم از نائب الامام حضرت آیة الله خامنه ای که در یک جایی که شاید حرم امام رضا بود داشتم از یک دری وارد می شدم که ناگاه مواجه شدم با نائب برحق امام زمان سید علی خامنه ای عزیز منتها چون آقا عجله داشتند فقط در حد یک سلام برام وقت گذاشتن و من هم همین قدر که اجازه بگیرم تا با آقا تا جای وسیلشون همراشون برم و اجازه دادند. آقا اینقدر با سرعت قدم بر میداشتند که من نمی توانستم بهشون برسم وهمیشه با حداقل یک متر فاصله داشتم حرفامو می زدم که متوجه بودم می شنوند اما به نظر شون مهم نیست تا اینکه یک جمله ای که فکر نمی کردم اینقدر مهم باشه به آقا عرض کردم
..................
در بین راه همین طور که داشتم دنبال آقا می دویدم که نکنه از ایشون عقب بمانم که البته بی فائده بود نفس نفس زنان به آقا گفتم: آقا هرچند می دونم که خیلی ها اینجوری نیستندو این عقیده من به تنهایی خیلی کار ساز نیست اما اینو بدونید ولایت مطلقه شما رو براخودم قبول دارم ثانیه ای از اتمام کلامم نگذشت که دیدم اقا ایستادند برگشتند و اومدن جلوی من نمی دونم چه طوری بود این عمل که از آقا دیدم اما جوری شدم که حتی الان هم که حدودا بیست روز از خوابم میگذره دارم تعریف می کنم بدنم لرزید و اشک تو چشمام جمع شد.ضمنا این رو هم بگم که برداشتی که تو خواب داشتم از برگشتن آقابه سمت خودم این بود که من مسئله مهم و عظیمی رو بیان کردم که آقا هم همان طور که باید بهش اهمیت دادن و نه چیز دیگر (برای بعضی ها اشتباه شود)بعد از این لحظه دیدم که با آقا در یک اتاق روی صندلی نشستیم و داریم صحبت می کنیم و حضرت آقا هم از من خیلی خوشنود هستند . این شاید دومین خوابی بود که الان یادمه که خیلی بهم خوش گذشت و دوست نداشتم تا آخر عمر از این خواب بیدار بشم اما بیدار شدم. خواب دیگم راجع به مادر مادرم (بهشون می گفتم مادرجان)هست که اگه دوست داشتید بگید تا براتون بنویسم
پ ن
1-سرعت تند آقا در خواب به معنی دویدن نیست بلکه در تعبیر خواب چیز دیگری استنباط می شود
2- ما هم اجبارا اکراها گرفتار پ ن شدیم
یا علی