امروز جاتون خالی در حرم امام رضا علیه السلام.
از صحن آزادی(پایین پای حضرت آقا) وارد شدم و قصد زیارت کردم برای رسیدن به محل همیشگی وارد شدمو از کنار به سمت مقصدم در حرکت بودم.
وارد شبستان گرم شدم. بد وورود صدای ناز و زیبایی که معلوم میشد از حنجره ای پیر خارج میشود، اما دلبری میکرد، به گوش میرسید.اوائل جامعه کبیره بود.
نشستم کارامو انجام دادم.صدایی گوشنواز بود. چهار نفر پیر که معلوم بود خیلی با هم رفیق هستند از اون رفیقا.
کارام که تمام شد دوباره اون صدا به گوشم رسید. یا ولی الله ان بینی و بین الله عز وجل ذنوبا لا یاتی علیها الا رضاکم... .
از همونجایی که نشسته بودم باهاشون هم نوا شدم. احساس سبکی به آدم میداد. به حالشون غبطه میخوردم. در کمال سادگی و راحتی داشتن با امام رئوفشون حرف میزدند.
جامعه کبیرهشون تموم شد و نشستن با هم حرف زدنو خوش وبش کردن. یه سری تنقلات از جیباشون درآوردند و به هم تعارف کردن و خوردن و میگفتند و ریز میخندیدند. احترام حرم رو داشتند. خنده هاشون تند و بی مزه نبود تمام تبسم. خلاصه کنم براتون یه دنیا صفا تو زیارتشون و یه عالم وفا تو صحبتها و گفت وخندههاشون دیدم.
و چیزی که نصیبم شد یه دنیا غبطه بود.
دوتا چیز هم از امام رضا علیه السلام میخوام:
1- محبت و عشق و خلوص مثل اونا.
2- رفاقت مثل رفاقتشون
جمعه 21صفر1434