سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو ستاد بودم .یه نفر از زنجان برای دیدن دبیر ستاد اومد بعد از کلی احوال پرسی گفت اگر برای دیدار با آقا(مقام معظم رهبری )کارت ورود به جایگاه ویژه می خواین بگین بدم دبیر ستاد هم اونجا گفت بله از خدامونه و سه تا گرفت برای خودشون و فرزندشون و راننده شون که با هم بتونن برن و هم دیگه رو گم نکنن .

من اونجا می خواستم که بگم اقا به ما هم بدین اما چون بقیه اعضای ستاد هم بودن و من هم عادت به درخواست هایی که احتمال رد شون هست ندارم هیچی نگفتم در عین حالی که هر سال هم دوست داشتم برم جایگاه ویژه واقا رواز اون جا ببینم اما قسمت نمی شد اما امسال با دیدن این صحنه خیلی آتیش گرفتم گفتم خدا ان شاءالله امسال برام درست می کنه و این جریان گذشت

.

.

.

.

با بچه های مجمع شهید چمران بودم (اونجا کار نظارتی می کنم)که یهو دبیر مجمع بهم گفت حاجی میخوای کارت ویژه برای دیدار با اقا منم که قند تو دلم آب شد گفتم اره (نامرد می خواست کار خودش درست بشه برا همین به ما اینو گفت)گفت پس برو از فلانی کارت منو بگیر برا خودتم میده منم از خدا خواسته موتورو سوار شدم  با سرعت به سمت خونه فلانی (البته اسمش چیز دیگه ایه اما...) خلاصه وقتی رسیدم ،اون آقا به ما دو کارت داد که بیا این یکی اضافه هم برا هر کی که خواستی (چون کارت دبیر رو به یک نفر دیده داده بود قبلش)دیگه دل تو دلم نبود روز سال تحویل هم که شب تا دیر وقت بیدار بودم وصبحش تا اذان ظهر خوابیدم (البته اینم بگم که من سالم بر اساس آیه مبارکه قران سال قمری است نه شمسی به همین خاطر اعتقاد به لحظه تحویل سال و این چیز ها ندارم) بعد پاشدم با عیال رفتیم منزل پدر خانمم و از اونجا رفتم به سمت حرم اصلا نمی دونی چه حالتی داشتم که نگو نپرس تا اون سال هیچ وقت به دیدار اقا با اون وقار که همراه با  عطش بود، نمیرفتم اما هنوز مزه اش رو نچشیده بودم ثانیه ها برام تبدیل به ساعت شده بود ولحظات هم برام غیر قابل وصف.

 به هر صورت رسیدم به  حرم قدری معطل شدم تا اینکه رفیقام اومدن و با هم رفتیم صدای مردم از بیرون حرم میامد و صدای مجری که داشت سین برنامه ها رو بیان می کرد مردم شعار میدادن  وهمچنان لحظه ها برای ما ساعت بود من که از شوق نمی تونم حرف بزنم هر قدم  که به حرم و در ورودی نزدیک تر می شدم انتظارم سختتر عطشم هم بیشتر نفسهایم کند تر و در سینه ها حبس تر که به لحظه ای که سالها انتظارش را می کشیدم میرسم، وای نگو از عشق که معنایش برای هیچ کس مشخص نیست الا اینکه آن را چشیده باشد همه چیز برایم بی معنا بود جز قدم برداشتن به سمت جایگاه و حرکت به سوی دیدار معشوق دلها آری بعد ساعتی که نه سالهایی به آخرین (پنجمین )مکان تفتیش بدنی رسیدیم بعد از رد شدن از آنجا دیگر توان ایستادنم نبود که انگار دلربایی با قدرت  بی نهایت بالا دلم را به سوی خود می کشاند و من بدون اینکه از رفیقان همراهم یادی آورم نا خواسته قدم به قدم جلو می رفتم صدا واضح تر می شد آقای طبسی مشغول صحبت بودند اما شوق دل سمت دیگری بود .از در صحن وارد شدم و همان جلو نزدیک در نشستم وقتی نگاهم به بالا افتاد نبضم نشست و قلبم شکست چرا که صندلیی که قرار بود مقام معظم رهبری بر روی آن تکیه کنند و الان جناب آقای طبسی تولیت آستانقدس بر روی آن مشغول ارائه گزارش کار 1386 بودند دیده نمیشد وای این همه شوق  این همه عطش نمی شود از این جا دید که همان جای معمولی ها بهتر بود لا اقل هرچند دور اما زیارتش مقدور بود  آری با ناراحتی دل نشستم اما بعد از اینکه تولیت آستانقدس رضوی علیه السلام  سخنرانیشان به اتمام رسید و تا مجری برنامه اعلام سخنرانی مقام معظم رهبری را به عنوان برنامه بعدی خواند و همزمان با ورود آقا دیگر نا خواسته همگان بلند شدند و مردم هم مرا که بلند شده بودم همراه خود بردند تا جایی که مکان نشستن مشخص شد و بارقه عشق دوباره به فوران امد که نه تنها آن صندلی را بلکه چهره زیبای آن دلبر عشاق زمین را همان کس که برایش تمام نفسم را همان وقت که خواهد به فدایش بنمایمبه عیان آمد و شد قسمت من تا که ببینم رخ آن گلبن گل را ومن هم مانند تمام کسانی که اطراف من بودند نا خواسته شروع به گفتن نمودم دست خودم نبود آنجا دیگر برایم هیچ چیز واقعا  معنا نداشت جانم از تن بیرون می رفت و باز به شوق دیدارش برمی گشت که مبادا لحظه ای از دیدارش محروم بمانم اری چهره اش نورانی بود نه نه اشتباه گفتم نور از چهره او معنا  می گرفت وکسب نور می کرد آری این شد تا شاید از آن نور تو را هم کمی عیان شود و ملموس باور نداشتم توانسته ام آن چهره به حق نورانی را از این نزدیکی در فاصله ای کمتر از 30 ،40 متر ببینم نه دست خودم نبود من هم شروع کردم : صل علی محمد بوی خمینی آمد

بله آمد با چه جلال و شکوهی هم امد ، امد که دلم را با خودش برد مرا که تا به آن لحظه تمنای وصالش در دل بود آنجا با فریاد شوق بر آوردن که: صل علی محمد    بوی خمینی آمد           از دل بیرون می ریخت

آری به لحظه وصال رسیدم مستش بودم مست تر شدم دیوانه اش بودم بی آنکه ببینمش اما حال دیده ام از حد دیوانه گی هم گذشته ام نمیدانم واقعا نمیدانم چگونه آن لحظه را ترسیم کنم بلکه نمی توان آنرا ترسیم کرد لذت عشق را بیان کردن فقط بیان الکنن نویسنده یا  گوینده را می رساند

که می تواند ، واقعا که  میتواند لذت عشقش را به دیگری بچشاند هم چنان مست بودم و در عین حال به تمامی کلماتش گوش جان سپردم فرا گرفتم فهمیدم و از دستوراتش برنامه سیاسی امسالم را طراحی کرم که نو اوری و شکوفایی را شعار این سال قرار داد . و اینک می گویم سید علی : من فدای تو که نه بی ارزشم اما فدای آن چشمان با ارزش تو که قطعا به مولایش نظر دارد میشوم .اما از لحظه جدایی هیچ نگویم که تلخ است و تلخ است وتلخ ودلسوز  در آخر با تمام جان می گویم

وای اگر خامنه ای اذن جهادم دهد

ار تش دنیا نتواند که جوابم دهد 

و

ای رهبر آزاده آماده ایم اماده

 

ببخشید که اگر طولانی شد اما وصف العشق نصف العشق

یا علی


نوشته شده در  یکشنبه 87/1/4ساعت  8:16 عصر  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

با عرض عذر خواهی از این که یه مدت ما نبودیم می خواستم بگم که علتش اینه که به جهت شغلمون ما در  این ایام یکم زیادی سرمون شلوغه برا همین ان شاءالله ما رو می بخشید.اما

امروز می خوایم بگیم که از کجا شروع کنیم(تو هم مارو گرفتی ها الان 5تا پست فرستادی که از کجا شروع کنیمحالا باز امروز می گی از کجا شروع کنیم.)باشه ببخشید منظورم اینه که امروز اگر بحثمون کامل بشه می فهمیم که بحث اسلام را باید از کجا شروع کنیم.و از این هفته به بعد شروع می کنیم.قبول ؟

هفته پیش قول داده بودیم که بگیم چه علمی به درد می خوره و از حدیث جواب بگیریم باشه ج.اب اینه که ای مردم دنیا بدونید که علم سه قسمت هست که رسول الله ما شیعیان اون رو برا همه مردم بیان کرده واین سه قسمت هم شامل:

1-آیَةٌ مُحْکَمَةٌ

2-فَریضَةٌ عادِلَةٌ

3-سنة  قائِمَةٌ

بعد رسول الله می فرماید هر چه غیر از این باشد فضل است .

همینچهار لفظ توضیح دارد تا ما بفهمیم که چه علومی نزد رسول مکرم اسلام که در آستانه رحلت جانگذازشان هستیم مورد قبول هست واما توضیحک بسیار کوچکی راجع شماره 1

آیة در زبان عرب به معنای دلیل است ودلیل مجکمی که در اینجا بیان شده است به همین معناست یعنی دلیل های نحکم که با عقل ثابت شود پس با این توضیحات علومی مثل فلسفه ،منطق و علوم استدلالی قابل قبول است که من جمله این علوم علم عقایداست که اولین بحث ما هم از این علم شروع میشود.

فعلا بسه

از نظزاتتون مارو مستفیض کنید.

خدا نگه دارتون ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت رسول و امام حسن کجتبی و امام رضا علیهم السلام

دختر بدر الدجا امشب سه جا دارد عزا ‏‏‏‍‍‍                                             گاه می گوید حسن گاهی پدر گاهی رضا


نوشته شده در  یکشنبه 86/12/12ساعت  8:8 عصر  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

سلام برادران وخواهران گرامی که لطف دارند و به ما سر میزنن

یه تقاضای کوچیک که یک کمی باعث به هم ریختگی وبلاگمون شده اینه چون ما الان در وبلاگ سه تا نویسنده داریماز شما خواهران وبرادران عزیز تقاضا می کنیم که دقت بفرمایید برای کدوم نویسنده دارید پیام میذارید چون که ما ها به پیامهای همدیگه دسترسی نداریم بسیار از لطف شما ممنون .


نوشته شده در  سه شنبه 86/11/23ساعت  9:29 صبح  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

سلام به عزیزان این هفته دیراومدم عذر می خوام ولی نمیدونم شاید شما دلتون نمی خواد من ادامه بدم چون حتی یک نفر از وجود یا عدم وجود من حتی کوچک ترین سوال هم نکرده که مردم یا زنده !

بسه بازم خودمو لوس کردم مگه نه؟

سومین قسمت توضیح حدیث

بله پس پیامبر اکرم به اون مردم گفتند که علامه شما به درد عمه خودش هم نمی خوره (البته این جمله برای بهتر فهمیدن عزیزان نوشته شده )

حالا اگر ما از امام باقر علیه السلام (راوی حدیث) بپرسیم آقا جان شما بفرمایید دلیل اینکه علمی که آن شخص داشت به درد بخور نبود چیست ؟جوابش رو در همین حدیث پیدا می کنیم.حضرت می فرمایند .آی مردم این علمی که دانایش رامفید نباشد ونادانش را مضر به درد نمی خورد چون در دلیلی که پیامبر اعلام می کنند همین نکته را بیان می فرمایند.پس این را این هفته بیاموزیم که علمی رافرا بگیریم که مفید باشد(تا احترام هایی که به ما میکنند درست باشه و به جا)

حالا اگر ما بخوایم علمی را یاد بگیریم که به درد بخوره فکر می کنید که چه قدر از این علومی که الان مشغولش هستیم راباید کنار بگذاریم(یه نکته مهم که در این حدیث به طور ضمنی بیان شده اینه که علاوه بر این که علمی را باید فرا گرفت که به درد بخورد ومفید باشد باید هر علمی که مفید است را به اندازه ای خواند که به درد بخوره، درسته؟)[خودماییم ها ادم اگر یه کم فکر کنه چیزای بدی به ذهنش نمی رسه]خدا به ما توفیق بده که بتونیم فکر کنیم و فکرمون رو به دیگران هم انتقال بدیم به شرط صحت واینکه اگر اشتباه بودنه فکرمون رو متوجه شدیم قبول کنیم.

فعلا یاعلی مدد

خودحضرت نگه دارتون

برا هفته دیگه خودتون رو حاضر کنید تا سوال کنیم چه علمی به درد بخوره؟واز حدیث  جوابش رو بگیریم.

 


نوشته شده در  یکشنبه 86/11/21ساعت  11:23 عصر  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

خسته نباشید

به سومین قسمت رسیدیم  اما قبل از بیان این قسمت یک تقاضا از عزیزانی که اولین مرتبه شونه که میان تو وبلاگ و به بنده افتخار می دناینکه مطالب را از اول بخونید وببینید که چندمین قسمت مطلب هست بعد از کامل خواندن مطلب ان شاءالله بهتر دستتون میاد حقیر چی میگم.

دومین نکته در حدیث که به ذهن حقیر می آید این است (توجه کنید مسئله ای براتون پیش نیاددومین نکته در حدیث سومین قسمت در کل بحث)

زمانی که پیامبر اعظم سوال می فرمایند اینگونه پرسش را مطرح می کنند که ما هذا یعنی این چیست در زبان عرب اصطلاحا کلمات این چنینی را موصول می نامند که اقسام مختلفی دارند ودو قسم که مربوط به بحث ما می شود این است که

1.       موصول هائی که برای عاقلان به کار میروند .

2.      موصولاتی که برای غیر عاقلان استفاده می شوند.

کلمه (ما)در این سوالحضرت جز دسته دوم است یعنی هستی یک شیئ غیر عاقل را سوال می کنند که کنایه از بی ارزش بودن وکم اهمیت بودن این شخص و اعمال و احترام مردم نسبت به این شخص استو باز جالبتر از این اینکه در زمانی که جواب سوال را می فهمند که مردم به حضرت عرض می کند این شخص علامه ای است باز مجدد حضرت همین کلمه یعنی(ما)که برای غیر عاقلان به کار می رودرا استفاده می کنند و می پرسند ؟(ماالعلامه)یعنی علامه ای که در ذهن شماست چیست شاید این را برداشت بتوان کرد که آی مردم بفهمید خیلی بی ارزشها را با ارزش کرده اید (در این زمان هم بسیاری از ارزشها ضد ارزش وبسیار ی از ضد ارزشها ارزش شده اند ما هم حواسمان باشد)

پس باز هم علامه چیست؟جمله ایست که پیامبر می فرمایند

خیله خب برای این پست هم بسه فقط این رو بگم اگر هرجای مطلب یکم سخت بود یا سوالی داشتید در مورد قوانینی که از علم عربیت به شما عرض کردم برام در قسمت نظرات بنویسید و حد اکثر تا یک هفته بعدش ان شاءالله جوابتون را در قسمت جواب مدیر ببینید ممنون.

دست حق به همراهتون


نوشته شده در  شنبه 86/11/13ساعت  1:0 صبح  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم

خسته نباشید

من هرچی با خودم کلنجار رفتم که این طوری کار نکنم دیدم که نمی تونم عادت من اینطوریه دیگه هر چی که شروع می کنم باید تا میخ پرچش برم البته اگر در راستای کارم باشه.

برا همین نتونستم حدیث و نکاتی که از حدیث به ذهنم میاد رو براتون نگم.وبرای این منظور مجبورم که عربی بعضی از قسمتهای حدیث رو براتون یکم نه زیاد تو ضیح بدم البته اگر خودتون بخواهید بیشتر هم می تونم توضیح بدم ان شاءالله.

بشنوید.(بابا تو که چیزی تو وبلاگت نداری که این بندگان خدا بشنوند.)پس بخوانید.

راستی این رو هم بگم که چون سعی دارم هر پستی که می نویسم از یک صفحه A4بیشتر نشه  و از طرف دیگه به تفصیل وارد بحث می شم مجبورم تمام پستهایم را قسمت بندی کنم . از این باب از شما عذر خواهم.

اما حدیث:

امام هفتم علیه السلام می فرماید.

دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل

 فقال ما هذا ؟

فقیل:علامة.

فقال : وما العلامة؟

فقالوا له:اعلم الناس بانساب العرب و وقایعها و ایام الجاهلیة و الاشعار و العربیة .

فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم:ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه .ثم قال النبی صلی الله علیه وآله سلم:انما العلم ثلاثة

1.       آیة محکمة

2.      او فریضة عادلة

3.    او سنة قائمة

و ما خلا هن فهو فضل

خیلی خب حالا تو ضیح حدیث:

بشنوید.(منظوزم همینه که می خوانید)

اولین جمله قابل بررسی در حدیث جمله قد اطافوا برجل هست که باید گفت راوی می گه این مردم مثل اینکه طواف کعبه می کنند دور این مرد می گشتند و در عین حالی که تو مسجد بودند از خدا یادشون رفته بود(الآن یاد یک شعر افتادم در باره دنیا اگر پیدا کنم براتون می نویسم)وبرای این مرد اهمیت و ارزشی قائل بودند که لیاقت آن را نداشت. پس ما باید حواسمون باشه به هر چیز همون قدر ارزش واهمیت بدیم که بایدنه بیشتر ونه کمتر.  فعلا همین قدر بسه تا واسه یه فرصت دیگه


نوشته شده در  شنبه 86/11/6ساعت  12:36 عصر  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

بسم الله الرحمن الرحیم
سلامی دوباره
امدم که نگین رفت دیگه نیامد
نه من همیشه به فکر به روز کردن وبلاگم هستم
چون طرفدار خواننده زیاد و مشتاق هستم
خیلی خوب خیلی خودمو لوس نمی کنم و می رم سر اصل مطلب
اصل مطلب اینه که باید به عرض شما برسونم حقیر از اون موقع تا حالا(کدوم موقع؟)دنبال
پیدا کردن مطلب بودم و بحمدالله والمنة تونستم از یک جا شروع کنم
و اون حدیثی بود از حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم
عربی حدیث طولانی است ومن ترجمه اش را برایتان می اورم
راوی حدیث حضرت باقر علیه السلام هستند.روزی در مدینه پیامبر اکرم داخل مسجد النبی شدند و دیدند که عده ای دور یک مرد نشستند
سوال کردنداین چیست؟
مردم جواب دادند:این علامه است.
حضرت فرمودند:علامه چیست؟
مردم:این فرد عالم ترین مردم به انساب عرب و وقایع آنهاو روزگاران جاهلیت و اشعار و عربیت ان اشهار می باشد
پیامبر:این علمی است که ضرربه کسی که از این علم آگاهی ندارد نمی رساند و همچنین به هر کس که آن را بداند نفعی نمی رساند
پس از آن پیغمبر عظیم الشأن اسلام فرمودند:علم سه دسته است
1.آیةٌمُحْکَمَةٌ
2.فَریضَةٌعادِلَةٌ
3.سُنَّةٌ قائِمَةٌ
و هر چه که غیر این سه دسته باشد فَضْل است.
برای واضح شدن جریان و توضیح حدیث تا حد بضات علمی حقیر منتظر بمانید
ضمن اینکه می تونیدخودتون توضیحاتی هم بدید که بنده استفاده کنم.


نوشته شده در  سه شنبه 86/11/2ساعت  10:51 عصر  توسط میرزا هادی قمی 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ثبت نام حوزه علمیه امام صادق جاغرق برای سال تحصیلی 1399-1400
هدایت تحصلیی
که بشر میشود اینگونه مگر؟
آدرس هیئت فاطمیه ارض اقدس ر مشهد مقدس
ماه استثنائی
مشو غره به امروزت
عبرت تاریخ، ما را به عمار شدن فرا می خواند
[عناوین آرشیوشده]